چرا بعضی ها بیش از سایرین موفق می شوند؟
جواب همه ما در برابر سوالی که آدم های بسیار موفق چگونه موفق شده اند همیشه این است که یا از هوش بالایی برخورداند یا اینکه ثروتمند بوده اند (ثروتمند بودند یا به ارث بردند) . مالکوم گلدول در کتاب خودش با نام Outliers به این مفهوم پرداخته که بین داستان واقعی موفقیت و این شنیده های ما تفاوت زیادی وجود دارد. او بر این باور است که اگر می خواهیم به چگونگی موفقیت افراد پی ببریم باید برای بررسی حواشی زندگی آنها وقت بیشتری صرف کنیم و به مواردی نظیر خانواده ای که در آن زاده شده اند، محل تولد و حتی زمان تولد آن ها هم بپردازیم.
> چگونه در کار خود پیشرفت کنید؟
در ادامه به مواردی که گلدول به بررسی تحقیقات انجام شده درباره موفقیت افراد پرداخته است می پردازیم و هر کدام را بطور مختصر برای پی بردن به این موضوع بیان می کنیم:
تاریخ تولد
روان پزشکی کانادایی به نام راجر بارنسلی برای اولین بار پدیده سن نسبی را بیان کرد. این پدیده یا قانون به این صورت عمل می کند که بطور مثال بیایم و تیم نوجوانان فوتبال را بررسی کنیم متوجه خواهید شد که تفاوت سال آن ها فقط دو سه سال است و همچنین بیش از 80% تیم در سه ماهه اول سال متولد شدند.
خوب این مورد می تواند خیلی مهم باشد که بچه هایی که در اون سال های مشخص نیستند و شاید یکسال زودتر یا دیرتر بدنیا امده باشند یا در ماه های آخر سال متولد شده باشند تکلیفشان چیست؟
در اینجا یک سوال پیش میاد اینکه: آیا چیزی به نام استعداد ذاتی وجود دارد؟ پاسخ صریح است: بله.
هر بازیکن فوتبالی متولد ماه های اولیه سال در نهایت بازیکن حرفه ای نمی شود. فقط بعضی از آن ها _ یعنی آن هایی که استعداد ذاتی دارند_ به این حد می رسند.
دستیابی به موفقیت نتیجه ترکیبی از استعداد و پرورش آن است. و روانپزشکان هر چه دقیق تر در زندگی حرفه ای نوابغ کندوکاو می کنند، نقش استعداد ذاتی را کم اهمیت تر و نقش پرورش را پر اهمیت تر می یابند.
قانون 10000 ساعت
در حقیقت، نوازندگان نخبه در مجموع ده هزار ساعت تمرین کرده اند.
در مبحث استعداد تحقیق روان پزشکی به نام کِی. اندرسن اریکسون و دو نفر از همکارانش است که در اوایل دهه 1990 در مدرسه موسیقی نخبگان برلین انجام گرفت. به کمک استادان این مدرسه، نوازنده های ویولن را به سه گروه تقسیم کردند. گروه اول ستاره های موسیقی بودند؛ دانش آموزانی با استعداد بالقوه آنکه تک نوازهایی در سطح جهانی شوند. گروه دوم فقط «خوب» می نواختند. گروه سوم شامل دانش آموزانی بود که بعید به نظر می رسید روزی بتوانند ویولن نواز های حرفه ای شوند یا کسانی که قصد داشتند در سیستم مدارس دولتی معلم موسیقی شوند. سپس از تمام آن ها سوال مشابهی پرسیدند: در طی تمام دورانی که ویولن نواخته اید، حتی از زمانی که برای اولین بار آن را در دست گرفتید، چند ساعت تمرین کرده اید؟
تمام دانش آموزان هر سه گروه تقریبا در یک سن، حدود پنج سالگی، نواختن را آغاز کرده بودند. در آن چند سال اول، همه تقریبا به میزانی برابر، حدود دو یا سه ساعت در هفته، تمرین می کردند. اما به حول و حوش هشت سالگی که رسیدند تفاوت های واقعی کم کم پدیدار شدند. بعضی دانش آموزان بیشتر از سایرین تمرین می کردند و در نهایت بهترین ویولن نواز های کلاسشان شدند:
آنها در نه سالگی شش ساعت، در دوازده سالگی هشت ساعت و در چهارده سالگی، شانزده ساعت در هفته تمرین می کردند و این میزان را باز هم بیشتر کردند تا جایی که در سن بیست سالگی _ به صورتی هدفمند و مصمم و به قصد بهتر شدن_ بیش از سی ساعت در هفته تمرین می کردند. در حقیقت، نوازندگان نخبه تا سن بیست سالگی هر یک در مجموع ده هزار ساعت تمرین کرده بودند. در مقابل، دانش آموزانی که فقط خوب بودند در مجموع هشت هزار ساعت و معلمان موسیقی آینده فقط در حدود چهار هزار ساعت تمرین کرده بودند.
پس از آن، اریکسون و همکارانش پیانو نوازان مبتدی و حرفه ای را با هم مقایسه کردند. باز هم همان الگو پدیدار شد. مبتدی ها در دوران کودکی شان هرگز بیش از حدود سه ساعت در هفته تمرین نکرده بودند و در سن بیست سالگی مجموع تمرینشان به دو هزار ساعت می رسید.
در این تحقیق محققان نتوانستند کسانی را پیدا کنند که ذاتا موسیقی دان باشند و بدون تلاش و با صرف تنها بخشی از زمانی که همتایانشان صرف تمرین می کردند به اوج دنیای موسیقی برسند و نه کسانی که کاملا بی استعداد باشند: یعنی، بیش از سایرین تلاش کنند اما فقط ان جوهره ای را که برای رسیدن به مدارج بالا لازم است نداشته باشند.
مطالعه آن ها نشان می دهد که وقتی نوازنده ای آن قدر توانا باشد که به مدرسه موسیقی تراز اول راه یابد، از آن به بعد، یگانه چیزی که موجب تمایز او از دیگران می شود تلاش اوست.
پس 10000 ساعت تمرین را باید یکی از عوامل موفقیت بدانید که افراد بسیار موفق در حیطه کاری خود آن را گذرانده اند.
در مثالی دیگر بیل گیتس درباره سال های اول دبیرستانش می گوید: « کامپیوتر تمام دل مشغولی من بود. از فعالیت های ورزشی فرار می کردم. به ندرت پیش می آمد در طول یک هفته بیست، سی ساعت با کامپیوتر کار نکنم.»
> 19 گام موفقیت با آنتونی رابینز