نام: لیزی وان (Lizzie Vann)
تاریخ تولد: 23 سپتامبر 1958
علایق: کشاورزی و باغبانی ارگانیک، مطالعه، علوم سیاسی
فلسفه شخصی:« در زمان حال زندگی کنیم و هرگز فراموش نکنیم که اطلاعات قدرت است. قدرتی که می تواند جهان را متحول کند.»
اولین بار وقتی ایده تهیه غذای تهیه شده از مواد طبیعی و سالم برای کودکان به ذهن لیزی ون رسید، تصمیم گرفت فهرستی از مغذی ترین عناصر موجود تهیه نموده و آن ها را با هم مخلوط کند تا غذای برتر نهایی را به دست آورد. متاسفانه سه ماده غذایی در راس فهرست او عبارت بود از توت سیاه، استیک کم چرب و خمیر بادام زمینی. این آزمایش موفقیت چندانی کسب نکرد.
او می گوید:« در نهایت آنچه به دست آمد، مخلوطی مشمئز کننده، خاکستری رنگ و سرد و لزج بود که به یک تکه خمیر له شده شباهت داشت.»
خوشبختانه تلاش های بعدی او در جهت تهیه غذای مرغوب برای کودکان نتیاج بهتری در بر داشت. اکنون که یک دهه از آن زمان می گذرد، شرکت او به نام ارگانیکس سالیانه 10 میلیون قوطی غذای کودک را به فروش می رساند و خانم ون به خاطر خدماتی که در زمینه غذای کودکان ارائه داده، موفق به دریافت جایزه سلطنتی شده است.
لیزی ون در یک ناحیه صنعتی واقع در مرکز انگلستان به نام میدلندز به دنیا آمد. در دوران کودکی وقتی به شدت از تنگی نفس و اگزما رنج می برد و مجبور بود از دارو های استروئیدی استفاده کند، برای اولین بار به موضوع تغذیه علاقمند شد. او می گوید:« احساس کردم باید به ماهیت بیماری ام پی ببرم و شروع کردم به مطالعه طرز کار بدن و کم کم متوجه شدم ارتباطاتی بین غذا و سلامتی وجود دارد.»
او در دانشگاه لانکاستر به تحصیل اجمالی بیولوژی و بوم شناسی (اکولوژی) پرداخت، و در همان جا مبارزه سختی را در خصوص عدالت اجتماعی آغاز کرد که فعالیت های داوطلبانه در جهت امور مربوط به خانه سازی و کمک به ایجاد یک تعاونی تهیه غذا برای کارگران نیز شامل این امر می شد.
وقتی تصمیم گرفت با یک شرکت آمارگر به عنوان تحلیلگر سرمایه گذاری همکاری کند، مبارزه خود را به طور موقت رها کرد. اما هشت سال بعد فهمید که می خواهد به دنبال موضوعاتی برود که به آن ها اعتقاد دارد. او می گوید:« من همیشه خواهان نوعی زندگی با الگوی یکپارچه، معنادار و معقول بوده ام، نه خواهان طبقه بندی مجزای بخش های مختلف زندگی. اما زندگی در محله تجاری و مالی شهر لندن این طور نبود. زندگی در آنجا بس دلفریب و هیجان انگیز بود و دریافت مبالغ هنگفت پول احساس خاصی حاکی از مهم بودن به من می داد، اما وقتی به سی سالگی رسیدم دیگر این احساس را نداشتم. همیشه به شدت اعتقاد داشتم که جامعه باید به روش بهتری اداره شود و شهروندان عادی می توانند همه چیز را تغییر دهند. کم کم فکر کردم که زندگی می تواند پربارتر از این باشد.»
ون فکر کرد بهترین طریق برای اینکه دنیا برای او جای بهتری باشد، این است که با تهیه غذا از محصولات طبیعی و عاری از هر گونه افزودنی یا مواد شیمیایی، بهترین شروع را به نوزادان تقدیم کند.
او می گوید:« نوزادان و کودکان به غذای خوب احتیاج دارند زیرا بدن آن ها در حال رشد و نمو است و من می خواستم غذایی تهیه کنم که در سلامت آن ها تحولی ایجاد کند. می خواستم در این صنعت استانداردی به وجود بیاورم.»
در حالی که مطمئن بود موفقیت در انتظارش است شغل خود در مرحله تجاری و مالی شهر لندن را رها کرد و با کمک یکی از دوستانش به آزمایش دستورالعمل های غذایی در آشپزخانه پرداخت.
می گوید:« با خود فکر می کردم حتما از عهده این کار بر می آیم. کار آسانی است. فکر کردم نیاز به نیم میلیون پوند دارم و در محله تجاری و مالی شهر لندن کسانی را می شناسم که فقط کافی است نزدشان بروم. چقدر آدم می تواند ساده لوح باشد؟!»
تعجبی نداشت که فقدان تجربه در زمینه تاسیس یک شرکت تهیه فرآورده های غذایی تاثیری بر تصمیم او نداشته باشد. اما وقتی از چندین سرمایه گذار قماری و بانک تجاری سرخورده و ناامید شد مجبور شد از جاه طلبی های خود بکاهد. او توانست شرکت خود را با مبلغ ناچیزی حدود 50.000 پوند که از طریق وام بانکی و کمک مالی دوستان فراهم شده بود، تاسیس کند، و حتی نتوانست یک کارخانه دار بریتانیایی را متقاعد به مشارکت در این زمینه نماید و در نهایت مجبور شد اولین سری غذای کودک را از یک شرکت آلمانی تهیه کند.
می گوید:« به بسیاری از شرکت های تولید کننده غذای کودک مراجعه کردم اما همه آنها گفتند:« شما کی هستید؟ آیا قبلا این کار را انجام داده اید؟ از چه حمایتی برخوردار هستید؟» لذا در این عرصه کمی مشکل باورپذیری و جلب اعتماد دیگران وجود داشت.»
باور او به آنچه که انجام می داد وقتی آغاز شد که در یک نمایشگاه سلامت در شهر تورکی حضور یافت.
او می گوید:«غذای کودک با آن رنگ قهوه ای مایل به خاکستری که با ملاتودکسترین و آرد ذرت مخلوط می شد، واقعا در نزد مردم محبوبیت چندانی نداشت. در نتیجه هیچ یک از تولید کنندگان غذای کودک حاضر نبودند آن را در نمایشگاه عرضه کنند زیرا مورد استقبال بازدیدکنندگان قرار نمی گرفت. ما غذای کودک تولیدی خود را در ظرف هایی ریخته و از مردم دعوت می کردیم که آنها را بچشند. رنگ غذاهای ما نارنجی روشن و سبز و ارغوانی بود زیرا در تهیه آن ها از هویج یا اسفناج یا سته آبی استفاده کرده بودیم. مردم آن ها را می چشیدند و اذعان می داشتند که عالی هستند. شما می توانستید نه فقط با نگاه کردن به میز، بلکه با دیدن و چشیدن آن ها بگویند که چه کیفیتی دارند.
پس از حضور در نمایشگاه، سیل سفارشات سوپرمارکت ها به سرعت به سمتمان سرازیر شد. اکنون شرکت ارگانیکس حدود 50 نوع غذا برای کودکان و خردسالان زیر ده سال تهیه می کند و فروش آن فقط در سال 2004، 16 میلیون بوده است.
بعلاوه ون پیوسته در تلاش برای بهبود بخشیدن به کیفیت غذای کودکان است و در سال 2003 پس از تهیه کتابچه راهنمای صنعت غذایی، تلاشی را برای تدوین نظامنامه تولید غذای کودکان شروع کرد. او همچنین جنبشی تحت عنوان “غذا برای زندگی” را برای کیفیت وعده های غذایی مدارس آغاز نمود که تاکنون واکنش چشمگیری را در میان والدین و اولویای مدارس برانگیخته و موجب تغییر اساسی در طرز نگرش مردم به تغذیه کودکان شده است.
لیزی ون که اکنون چهل و شش سال دارد، می گوید:« من واقعا به نیروی مردم ایمان دارم. بر این باورم که ما می توانیم با دریافت ایده ها، آگاهی بخشیدن و با نمایاندن روش های مختلف انجام امور، با صدای بلند و پر خروش، دنیا را تغییر دهیم.»
ون می گوید که چشم انداز او از دنیا همیشه آمیزه ای از انرژی، شور و احساسات و خوش بینی بوده است. او می گوید:«فکر می کنم اگر یک ساعت وقت اضافه داشته باشم، می توانم ده کار مختلف را در خلال آن انجام دهم. من پیوسته به دنبال راه حل ها هستم.»