معرفی کتاب

معرفی کتاب قدرت عادت

کتاب قدرت عادت اثر چارلز داهیگ به بررسی چگونگی شکل‌گیری عادت‌ها، اثرگذاری و اثرپذیری افراد از عادت‌های شکل‌ گرفته و کاربردهای آن‌ها می‌پردازد. با این کتاب، نخست عادات خوب و بد خود را شناسایی می‌کنید و سپس خواهید توانست عاداتی را که پیروزی یا شکست در زندگی‌تان به آن وابسته است، تغییر دهید.

قدرت عادت (The Power Of Habit) به مدت 62 هفته به عنوان پرفروش‌ترین کتاب نیویورک‌تایمز بوده، یکی از کتاب‌های مدیریت جهان است و تا به امروز افراد زیادی از سرتاسر جهان را به خود جذب کرده است. همچنین این کتاب به عنوان یکی از تاثیرگذارترین کتاب‌ها برای مدیران از سوی دانشگاه هاروارد انتخاب شد.

چارلز داهیگ (Charles Duhigg) تحقیقات علمی و اجتماعی خود را ترکیب کرده و می‌نویسد عادت با الگویی روانشناختی به نام حلقه عادت شروع می‌شود که سه فرآیند جداگانه دارد. ابتدا نشانه یا انگیزه وجود دارد که به مغز شما می‌گوید وارد مرحله اتوماتیک نسبت به رفتار خاص شود. بعد از آن، مرحله معمول یا روزمرگی است. مرحله سوم، پاداش است؛ چیزی که مغز شما دوست دارد به یادآوری آن کمک کند و حلقه عادت شکل می‌گیرد‌.

در این کتاب، چارلز داهیگ به حقیقت اعجاب‌آوری پرداخته است، اینکه افراد تنها زمانی موفق می‌شوند که الگوهایی را که به زندگی انسان شکل می‌بخشند می‌شناسند و یاد می‌گیرند که چگونه آن‌ها را تغییر دهند. این ایده که شما حقیقتا می‌توانید عادات خود را تغیر دهید، موضوع تحقیقات گسترده‌ای در شاخه‌های مختلف علم ازجمله نورولوژی (عصب‌شناسی)، روانشناسی و روانشناسی کاربردی بوده است…

در کتاب قدرت عادت با مباحث بسیار جالب و هیجان‌انگیزی آشنا می‌شویم. مباحثی مانند: روش‌هایی برای ورزش‌کردن منظم، کم‌کردن وزن، مثمر ثمر بودن، رسیدن به موفقیت و پی‌بردن به شیوه‌های عادت. با بهره‌مند شدن از این دانش می‌توانیم کار و تجارت و جامعه و زندگی خود را دگرگون کنیم.

.

کتاب قدرت عادت دربرگیرنده‌ی صدها مطالعه دانشگاهی، مصاحبه‌هایی با بیش از سیصد دانشمند و مدیر و پژوهشی است که در ده‌ها شرکت انجام شده است. کتاب حاضر بر روی عادت‌ها تمرکز می‌کند، همانطور که آن‌ها به صورت تکنیکی تعریف شده‌اند: عادات، انتخاب‌هایی هستند که ما زمانی آگاهانه تصمیم به انجام‌شان گرفتیم ولی بعد از مدتی دیگر به آن‌ها فکر نمی‌کنیم ولی اغلب روزها، همچنان آن‌ها را انجام می‌دهیم. زمانی، همه‌ی ما آگاهانه تصمیم می‌گیریم که چه مقدار غذا بخوریم و هنگامی که به دفتر کار رسیدیم بر روی چه چیزی تمرکز کنیم و یا چند وقت به چند وقت شراب بنوشیم و یا چه هنگام برای دویدن بیرون برویم. سپس ما تصمیم گرفتن را متوقف می‌کنیم و این رفتارها خودکار می‌شوند. این پیامد طبیعی عصب‌شناسی ما به شمار آید. با فهمیدن نحوه رخ دادن عادت شما می‌توانید این الگو‌ها را به روش انتخابی خود، بازسازی کنید.

افتخارات کتاب قدرت عادت

« بیش از ۱۰۰ هفته در لیست پرفروش ترین کتابهای لیست نیویورک تایمز »

« انتخاب کتاب به عنوان موثرترین کتابها برای مدیران توسط دانشگاه هاروارد »

« جزو پرفروش ترین و محبوب ترین کتابهای سایت آمازون »

 

خلاصه ای از کتاب قدرت عادت

برخی از محققان شکل‌گیری عادت‌های فردی به‌نام لیزا را بررسی کردند که توانسته بود بعد از سال‌ها، عادت سیگارکشیدن را ترک کند. لیزا شرکت‌کننده‌ی دلخواه محققان بود؛ زیرا توانسته‌ بود با تغییر عادتی زیربنایی، یعنی سیگارکشیدن، کل مسیر زندگی‌ اش را تغییر دهد. محققان با کمک سیگنال‌های مغزی او و تغییر شکل در قسمت‌هایی از مسیر عصب‌های مغزی توانستند به اتفاقاتی در مغز پی ببرند که باعث تغییر عادت‌ها می‌شود. چارلز دوهیگ (Charles Duhigg)، نویسنده‌ی این کتاب و گزارشگر نیویورک‌تایمز، بعد از شرح این تحقیقات، نتیجه‌گیری کرد که بیشتر رفتارهای روزمره‌ی ما انتخاب نیستند؛ بلکه نوعی عادت هستند. آگاهی از این موضوع و پیداکردن عادت‌های بد در وجود خود، می‌تواند آغازی بر راه سخت تغییر عادت‌ها باشد. تغییر عادت سخت، ولی شدنی است.

مغز انسان همواره دنبال راه‌هایی است که انرژی کمتری مصرف کند. وقتی کارهای جدیدی انجام می‌دهد، انرژی بیشتری برای تحلیل و انجام کارها نیاز دارد. بنابراین، مغز سعی می‌کند این کارها را به‌صورت روزمره درآورد. وقتی کاری به عادت تبدیل شد، برای انجام آن انرژی کمتری از مغز صرف می‌شود. در این حالت، بخش زیادی از انرژی و توان مغز آزاد می‌شود و برای انجام کارهای جدید دیگر دراختیار ما قرار می‌گیرد. دلیل ایجاد عادت‌ها همین غریزه‌ی صرفه‌جویی در مصرف انرژی به‌وسیله‌ی مغز است.

کتاب قدرت عادت به سه بخش تقسیم شده است. چارلز داهیگ در نخستین بخش بر روی نحوه‌ی بوجود آمدن عادت‌ها در زندگی انسان‌ها تمرکز می‌کند. این بخش عصب‌شناسی مرتبط با ساختمان عادت را کاوش می‌کند و اینکه چگونه عادت‌های جدیدی بوجود بیاوریم و عادت‌های کهنه را تغییر دهیم.

بخش دوم آن عادت‌های سازمان‌ها و شرکت‌های موفق را بررسی می‌کند. با جزئیات شرح می‌دهد که چگونه مدیری به نام پال اونیل قبل از اینکه دبیر خزانه‌داری شود، با تمرکز بر عادات اصلی، عملکرد شرکت تولیدی آلمینیوم را با توجه به شاخص صنعتی داو جونز، تبدیل به بهترین کرد و چگونه استاربوکس با القاء آهسته و تدریجی عاداتی که برای تقویت اراده‌اش طراحی شده بودند، از یک ترک تحصیلی دوره دبیرستان تبدیل به مدیر ارشد شد. کتاب همچنین شرح می‌دهد که چرا حتی با استعدادترین جراحان، زمانی که عادات سازمانی در مسیر اشتباهی حرکت کنند، فاجعه می‌آفرینند.

قسمت سوم کتاب نگاهی به عادت‌ها‌ی جوامع دارد. این بخش بازگو می‌کند که چگونه مارتین لوتر کینگ جونیر و جنبش حقوق مدنی تا اندازه‌ای، با تغییر دادن عادت‌های اجتماعی دیرینه‌ی مونت گومری در ایالت آلباما موفق شدند و اینکه چرا تمرکزی مشابه به روحانی جوانی به نام ریک وارن به خوبی کمک کرد تا بزرگترین کلیسای ملی را در سادل بک والی در ایالت کالیفرنیا بسازد. سرانجام، سؤال‌های اخلاقی مبهم، مورد بررسی قرار می‌گیرد.

کتاب قدرت عادت نتیجه تحقیق و پژوهش بر روی هزاران نفر است. اگر فکر می‌کنید که عادت بدی شما را رنج می‌دهد و یا به دنبال ایجاد عادت خوبی در وجود خودتان هستید، شنیدن کتاب قدرت عادت را از دست ندهید.

چارلز داهیگ در این کتاب سعی کرده تا چگونگی راه‌اندازی یک کسب‌وکار موفق و تغییر مسیر زندگی را به خواننده آموزش دهد. شایان ذکر است که بسیاری از ایده‌های مطرح شده در این کتاب در ایران نیز قابل اجرا بوده، به‌ طوریکه مخاطب با بهره‌گیری از ایده‌های مطرح شده در آن می‌تواند مسیر زندگی خود را به سمت موفقیت هدایت کند.

قسمتی از کتاب قدرت عادت

اگر می‌خواهید عادتی را تغییر دهید، باید روزمره تازه‌ای را جایگزین کنید. مطمئنا، احتمال موفقیت شما هنگامی‌که عضوی از گروه هستید تغییر می‌کند و به طور ناگهانی افزایش می‌یابد. وجود باور و اعتقاد ضروری است و از تجربه‌ای اجتماعی حاصل می‌شود؛ حتی اگر این اجتماع فقط متشکل از دو نفر باشد. می‌دانیم که تغییر صورت می‌پذیرد؛ معتادان الکل می‌توانند نوشیدن مشروبات الکلی را کنار بگذارند، افراد سیگاری می‌توانند سیگار کشیدن را ترک کنند، بازندگان دائمی نیز می‌توانند قهرمان باشند… .

لیفرا آلن، شرکت‌کننده‌ی موردعلاقه‌ی محققان بود. طبق اطلاعات ضبط‌شده در پرونده‌اش، سی‌وچهار سال سن داشت و از شانزده‌سالگی به سیگار کشیدن و مشروب نوشیدن روی آورده بود؛ و در طول زندگی همواره با چاقی دست‌وپنجه نرم می‌کرد، در اواسط دهه‌ی بیست‌سالگی‌اش، آژانس‌های ارائه‌دهنده کمک مالی پاپی او شدند 10.000 دلار بدهی خود را تصفیه کند.

یک رزومه‌ی قدیمی نشان می‌داد که طولانی‌ترین شغلش کمتر از یک سال به طول انجامید. هرچند زمانی که امروز در مقابل محققان قرار گرفت، خوش‌اندام بود و سرزنده با پاهایی قوی از جنس یک دونده. یک دهه جوان‌تر از عکس‌های قدیمی‌اش به نظر می‌رسید. بنابر آخرین گزارش‌های موجود در پرونده‌اش، او دیگر قرض آن‌چنانی نداشت؛ از مشروبات الکلی استفاده نمی‌کرد و مدت سی‌ونه ماه بود که در یک شرکت طراحی گرافیک مشغول به کار بود.

یکی از پزشکان، با پرسش لیستی از سوالات که لیزا هر بار با ورود به این لابراتوار به آن‌ها پاسخ می‌داد، پرسید چه مدت است که سیگار را ترک کرده‌اید؟ او پاسخ داد: تقریباً چهار سال، از آن تاریخ به بعد، شصت پوند وزن کم کرده‌ام، به دو ماراتون روی آورده‌ام، مدرکم را در مقطع کارشناسی ارشد گرفته‌ام و خانه‌ای برای خود خریده‌ام. این پیشرفت برایم بسیار سرنوشت‌ساز بوده است.

فهرست مطالب کتاب قدرت عادت

  • پیشگفتار/ درمان عادت
  • بخش اول: عادت‌های افراد
  • فصل اول: چرخه عادت/ عادت‌ها چگونه عمل می‌کنند
  • فصل دوم: مغز مشتاق/ چگونه عادت‌های جدید بسازیم!
  • فصل سوم: قانون طلایی تغییر عادت/ چرا دگرگونی رخ می‌دهد؟
  • بخش دوم: عادت‌های سازمان‌های موفق
  • فصل چهارم: عادت‌های محوری یا تصنیف پاول اونیل/ چه عادت‌هایی بیشتر اهمیت دارند؟
  • فصل پنجم: استارباکس و عادت موفقیت/ وقتی که قدرت اراده خودکار می‌شود
  • فصل ششم: قدرت یک بحران/ چگونه رهبران به‌دنبال حوادث، عادت‌های جدید می‌سازند
  • فصل هفتم: چگونه فروشگاه تارگت پیش از آنکه شما بدانید، می‌داند چه می‌خواهید؟
  • بخش سوم: عادت‌های جوامع
  • فصل هشتم: کلیسای سدل بک و تحریم اتوبوس مونتگومری/ جنبش‌ها چگونه پا می‌گیرند
  • فصل نهم: نورولوژی قدرت اراده/ آیا ما مسئول عادت‌های خود هستیم؟
  • پی‌نوشت: نکاتی برای کاهش وزن، ترک سیگار، مسامحه‌کاری و…
  • پیوست: راهنمای استفاده از مطالب این کتاب


قانون طلایی تغییر عادت‌ها

قانون طلایی تغییر عادت‌ها

این قانون می‌گوید نمی‌توانید عادت بد را حذف کنید؛ بلکه فقط می‌توانید تغییرش دهید. قانون طلایی تغییر عادت این است که در چرخه‌ی ایجاد عادت، فقط یک چیز تغییر می‌کند: اقدام تکرارشونده. لازم نیست محرک و پاداش را تغییر دهید؛ بلکه تنها کافی است کار روزمره‌ای که قبلا انجام می‌دادید، با کار جدیدی جایگزین کنید. البته، ناگفته نماند کشف محرک و پاداش برای هرکدام از عادت‌هایمان کار ساده‌ای نیست و به بررسی عمیق نیاز دارد.

کتاب قدرت عادت

به‌طور مثال، اگر هرروز به خوردن شیرینی عادت دارید، باید بفهمید محرک شما برای انجام این عمل چیست. ممکن است مانند نویسنده‌ی کتاب، زمان مشخصی از روز باشد. پاداشی که از این عمل می‌گیرید، ممکن است هیچ ارتباطی با خود شیرینی نداشته باشد. چارلز دوهیگ در تعریف عادت خود برای خوردن شیرینی هرروز عصر درکنار همکارانش، به این نتیجه رسید که پاداش این عمل برای او صرفا برقراری ارتباط با دوستانش بوده است. بنابراین، تنها چیزی که تغییر داد، خوردن شیرینی در آن ساعت مشخص بود. او به‌جای این عمل، رفتار دیگری را جایگزین کرد. مثلا هرروز در همان ساعت فقط ۱۰ دقیقه با همکارش گپ می‌زد و دوباره سر کارش برمی‌گشت.

با جایگزینی رفتار تکراری قبلی با رفتاری جدید به‌گونه‌ای که تغییری در تریگر و پاداش ایجاد نشود، به‌مرور زمان چرخه‌ی جدیدی از عادت در ذهنتان شکل می‌گیرد و به رفتار جدید عادت می‌کنید. ممکن است ابتدای کار مغز انرژی بیشتر صرف کند؛ اما در طول زمان این رفتار به عادت تبدیل می‌شود و انرژی کمتری نیاز خواهد داشت.

دانلود رایگان کتاب قدرت عادت

دانلود رایگان کتاب قدرت عادت (بخش اول)

درباره‌ی چارلز دوهیگ

چارلز دوهیگ نویسنده‌ی کتاب پرفروش قدرت عادت متولد سال ۱۹۷۴ در آمریکا است. درحال‌حاضر، بسیاری از نوشته‌های او در مجله‌ی نیویورک‌تایمز و برخی نشریه‌های دیگر چاپ می‌شود. همچنین، دوهیگ نویسنده‌ی ۲ کتاب درزمینه‌ی عادت‌ها و بهره‌وری است.

چارلز دوهیگ، نویسنده‌ی سابق لس‌آنجلس‌تایمز، بین سال‌های ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۷ گزارشگر نیویورک‌تایمز بوده است. او سال‌ها قبل، از دانشگاه ییل در رشته‌ی تاریخ فارغ‌التحصیل شده و در‌حال‌حاضر ساکن شهر نیویورک است. افزون‌براین، وی فارغ‌التحصیل رشته‌ی MBA از مدرسه‌ی کسب‌وکار هاروارد است.

بخشی از کتاب قدرت عادت

بخشی از کتاب قدرت عادت

چارلز دوهیگ، نویسنده و روزنامه نگار آمریکایی، به خاطر نوشته هایش در زمینه کسب و کار، توانست جایزه پولیترز نیویورک تایمز(معتبرترین جایزه ی روزنامه نگاری در آمریکا) را از آن خود کند. دوهیگ،فارغ التحصیل مدرسه ی کسب و کار هاروارد است و با کتاب قدرتمندش به نام “قدرت عادت؛ چرایی کارهایی که در زندگی و کسب و کار انجام می دهیم”، تاثیر قدرتمندی بر زندگی و کار بسیاری از مردم، در کشورهای مختلف گذاشت. روزنامه ی نیویورک تایمز، خلاصه ای از کتاب دوهیگ را تحت عنوان ” چگونه شرکت ها اسرار شما را می فهمند” منتشر نموده است.

درمان عادت

لیزا آلن یکی از شرکت کنندگان مورد توجه محققان بود. طبق اطلاعات ضبط شده در پرونده اش، ۳۴ سال داشت و از شانزده سالگی به سیگارکشیدن و نوشیدن مشروب روی آورده بود. همچنین در طی زندگی اش، همواره در حال دست وپنجه نرم کردن با مشکل چاقی بود. در اواسط بیست سالگی اش، آژانس های ارائه دهنده ی کمک های مالی پیگیر شدند تا او ۱۰ هزار دلار بدهی اش را تسویه کند. رزومه ی قدیمی لیزا نشان دهنده آن بود که بیشترین مدت زمان اشتغالش به کار کمتر از یک سال طول کشیده است.

اما زمانی که در برابر محققان قرار گرفت بسیار سرزنده بود، با اندامی زیبا و پاهایی قوی همچون دونده ها؛ تا حدی که یک دهه جوان تر از عکس های قدیمی اش به نظر می رسید. بنابر آخرین گزارشات مندرج در پرونده اش، قرض چندانی نداشت، دیگر، مشروبات الکلی نمی نوشید و ۳۹ ماه بود که در شرکت طراحی گرافیک مشغول به کار بود.

یکی از پزشکان این تحقیق با فهرستی از سوالات وارد شد؛ سوالاتی که لیزا در هر بار ورودش به آزمایشگاه به آن ها پاسخ می داد. پزشک پرسید: « چه مدت است که سیگار را ترک کرده اید؟ »

او پاسخ داد: « تقریباً چهارسال، از آن تاریخ به بعد، شصت پوند وزن کم کرد ه ام، به دو ماراتون روی آورده ام، مدرکم را در مقطع کارشناسی ارشد گرفته ام و خانه ای برای خود خریده ام. این پیشرفت برایم بسیار سرنوشت ساز بوده است. »

محققان این پروژه، ازجمله متخصصان اعصاب و ژنتیک، چند روان شناس و یک جامعه شناس، در طول سه سال گذشته، با دریافت بودجه از موسسات ملی سلامت، به افراد مختلف کمک می کردند:

لیزا و چندین فرد سیگاری دیگر، افراد پرخور و پرنوش، خریداران وسواسی و افرادی با عاداتِ مخربی از این دست، جزو گروه هدف بودند.

همه ی شرکت کنندگان در تحقیق یک ویژگی مشترک داشتند؛ آن ها زندگی خود را در مدت زمانِ نسبتاً کوتاهی از نو ساخته بودند. محققان بر آن بودند تا به چگونگی چنین تحولی پی ببرند؛ بنابراین، مراحل متعددی را طی کردند:

۱. علائم حیاتی شرکت کنندگان را اندازه گیری کردند؛

۲. در خانه هایشان، دوربین های مدار بسته نصب کردند تا شاهد امور روزمره ی آن ها باشند؛

۳. و بخش هایی از D.N.A آن ها را توالی یابی کردند. بدین ترتیب، به یاری تکنولوژی، با نفوذ به اعماق جمجمه ی این افراد، به مشاهده ی جریان خون و سیگنال های الکتریکی در مغز پرداختند؛ یعنی، ردیابی علمی این جریانات در هنگام وسوسه هایی از قبیل تمایل به کشیدن سیگار و خوردن وعده های غذایی خوشمزه. هدف محققان این بود که چگونگی عملکرد عادت در سطح عصب شناختی را دریابند و بفهمند چه مسئله ای باعث تغییر در آن ها می شود.

دکتر به لیزا گفت: « می دانم که بارها این داستان را تعریف کرده ای؛ اما برخی از همکاران من آن را به نقل از دیگران شنیده اند. ممکن است دوباره برایمان شرح دهی که چگونه سیگار را ترک کرده ای؟ »

لیزا در پاسخ گفت: « بله. حتماً. نخستین بار، در قاهره این کار را انجام دادم و… »

و در ادامه توضیح داد که تعطیلاتش برمبنای تصمیمی سریع آغاز شده بود؛ چند ماه پیش از آغاز تعطیلات، همسرش از محل کار به خانه آمد و به او گفت که عاشق زن دیگری شده و او را ترک می کند. مدت ها طول کشید تا لیزا بتواند خیانت همسرش را درک کند و با مراحل طلاق کنار بیاید؛ مدتی را با غم و اندوه گذراند و چند روزی را به تجسس و تعقیب همسرش با معشوقه ی جدید در اطراف شهر پرداخت؛ حتی برایشان مزاحمت های تلفنی شبانه ایجاد کرد. تا اینکه یک روز عصر، مست و لایعقل به خانه ی معشوقه ی همسرش رفت، با فریاد در را کوبید و گفت که قصد دارد خانه را به آتش بکشد.

لیزا ادامه داد: « اصلاً ایام خوبی نبود؛ در عین حال من همیشه آرزو داشتم اهرام را ببینم… »

در نخستین صبح سفرش به قاهره، با صدای اذان موذن مسجد از خواب برخاست. داخل اتاق او همچنان تاریک بود. با چشمانی نیمه باز، قصد داشت سیگار را بردارد؛ اما آن چنان گیج و مدهوش بود که به جای روشن کردن سیگار، خودکارش را روشن کرد و تا بوی پلاستیک سوخته به مشامش نرسید متوجه ی این قضیه نشد. چهار ماه را با گریه، عیش ونوش، بی خوابی، شرمندگی، ناامیدی، افسردگی و عصبانیت گذراند.

« این مدت مانند موجی پر از غم و اندوه بود و هر زمان که در رختخواب دراز می کشیدم، گریه می کردم. تمام داشته هایم را ازدست داده بودم. یاد همسر سابقم می افتادم؛ اینکه دیگر او را ندارم و اینکه تا چه حد می توانم از او بیزار باشم. به بازگشتم و یافتن شغلی دیگر فکر می کردم؛ به اینکه حتی نمی توانستم درست سیگار بکشم.

در هنگام برخاستن از رختخواب، افتادن پارچ آب روی زمین و شکسته شدنش، سبب شد احساس ناخوشی شدیدی سراسر وجودم را فرابگیرد. آن وقت باشدت تمام گریستم. ناامید شده بودم. گویی مجبور بودم چیزی را تغییر دهم؛ حداقل باید چیزی را کنترل می کردم. »

لیزا دوش گرفت و هتل را ترک کرد. هنگامی که از میان خیابان های ناهموار قاهره و سپس، از جاده های خاکی منتهی به مجسمه ی ابوالهول، از اهرام گیزا و بیابان وسیع و بی انتهای اطراف آن گذشت، برای لحظه ای احساس بدبختی از او رخت بر بست. با خود اندیشید جای هدفی در زندگی او خالی است؛ چیزی که برای به دست آوردنش تلاش کند.

بنابراین، تصمیم گرفت به مصر بازگردد و پیاده از میان بیابان سفر کند.

لیزا خوب می دانست که این تصمیم احمقانه است؛ چون وضعیت جسمی اش مناسب نبود، اضافه وزن داشت و هیچ پولی هم در بانک پس انداز نکرده بود. حتی نام بیابانی را هم نمی دانست که قرار بود از آن بگذرد. حتی مطمئن نبود سفری که در پیش دارد، امکان پذیر است یا خیر؛ اما هیچ کدام از این موانع مهم نبود. او به چیزی نیاز داشت که روی آن تمرکز کند.

یک سال به خودش فرصت داد تا آماده شود؛ مطمئن بود که برای جان سالم به دربردن از این سفر، باید از خود مایه بگذارد و فداکاری های زیادی انجام دهد؛ به خصوص اینکه باید سیگار را هم ترک می کرد.

درنهایت، یازده ماه بعد، لیزا با توری مسافرتی، به همراه افرادی دیگر، سفر در بیابان را آغاز کرد. در آن هنگام، کاروان مقادیر زیادی آب، غذا، چادر، نقشه، سیستم های تعیین موقعیت و رادیوهای دوکاره را حمل می کرد؛ بنابراین یک جعبه ی کوچک سیگار بار سنگینی به حساب نمی آمد.

محققان پروژه ارتباط چندانی بین جزئیات سفر او با ترک سیگارش نمی دیدند؛ آن ها دریافته بودند تغییری کوچک در درک لیزا، در شهر قاهره و اعتقاد به اینکه برای رسیدن به هدفش حتماً باید سیگار را ترک کند، موجب ایجاد تغییراتی در او شده است؛ تغییراتی که درنهایت، به تمام بخش های زندگی او نفوذ پیدا کرده بود.

در طی شش ماه بعد، لیزا قدم زدن و ورزش دو را جایگزین کشیدن سیگار کرد. در پی این تغییر، برنامه ی غذایی، کار و خوابش نیز عوض شد؛ پول پس انداز می کرد، برای تمام هفته برنامه ریزی می کرد و حتی برای آینده اش هم برنامه می چید. او به دو نیمه ماراتون و سپس به ماراتون روی آورد، ادامه تحصیل داد، خانه خرید، ازدواج کرد و درنهایت، محققان درباره زندگی اش به مطالعه پرداختند.

زمانی که محققان تصاویر مغز لیزا را بررسی کردند، به الگوهای خارق العاده ای دست یافتند؛ الگوهای عصب شناختی و عادات قدیمی او تحت الشعاع الگوهای جدید قرار گرفته بودند. آن ها می توانستند فعالیت عصبی رفتارهای قدیم او را ببینند، اما این امیال جدید کشش های قبلی را پس زده بود. همان گونه که عادات او دستخوش تغییر شدند، ذهنش نیز تغییر کرد.

طلاق؟ سفر قاهره؟ یا سفر در بیابان؟ محققان دریافتند که هیچ یک از این عوامل علت ایجاد تغییر در لیزا نبوده است؛ علت اصلی آن بود که لیزا در ابتدا فقط روی تغییر عادتی خاص تمرکز کرد؛ یعنی ترک عادت سیگار کشیدن. تمام افراد تحت مطالعه در این تحقیق چنین فرایندی را طی کرده بودند.

با تمرکز بر یک الگو، یعنی همان « عادت پایه » ، لیزا به خودش آموخت که چگونه برای کارهای روزمره ی زندگی اش برنامه ریزی کند.

تغییر عادت فقط شامل حال افراد نمی شود؛ حتی اگر صاحبان شرکت ها نیز بر تغییر عادات تمرکز کنند، کل سازمان ها دستخوش این تغییر خواهند شد؛ شرکت هایی مانند « پروکتر اَند گمبل » ( پی اَند جی ) ، « استارباکس » ، « آلکوآ » و « تارگت »  از چنین نگرش جسورانه ای استفاده می کنند:

تحت تاثیر قراردادن شیوه ی اجرایی کارها، برای کنترل چگونگی برقراری ارتباط بین کارکنان و حتی برای تاثیر بر نحوه ی خرید مشتریان. بدون آنکه حتی مشتریان متوجه این مسئله باشند!

تقریباً در اواخر آزمایش لیزا، یکی از محققان به او گفت: « می خواهم یکی از جدیدترین اسکن ها را به شما نشان دهم. »

سپس، اسکن را بر صفحه ی کامپیوتر قرار داد تا تصاویری شفاف از داخل سَر لیزا را نشان دهد. او با اشاره به قسمتی از تصویر، نزدیک مغز لیزا، گفت: « هنگامی که شما غذا را می بینید این نواحی هنوز فعال اند؛ یعنی نواحی ای که با گرسنگی و تشنگی در ارتباط هستند؛ بنابراین، مغز شما همچنان تولیدکننده ی امیالی است که شما را به پرخوری وا می دارند، اگرچه فعالیت های جدیدی نیز در این محدوده وجود دارد. » بعد، به منطقه ای از تصویر نزدیک به پیشانی اشاره کرد و گفت: « اینجا را ببینید. هر بار که شما بازداری رفتاری و تادیب نفس را تکرار کنید، این فعالیت مشخص تر می شود. »

لیزا مورد توجه محققان قرار گرفته بود؛ به این دلیل که اسکن های مغزی او، تا حد زیادی، برای خلق کردن نقشه ی محل استقرار الگوهای رفتاری ( عادت ها ) در ذهن کاربرد داشت.

دکتر به لیزا گفت: « افرادی چون شما به ما کمک می کنند که دریابیم چگونه تصمیمی در اشخاص به رفتاری خودکار تبدیل می شود. »

تمام افراد حاضر در این پروژه حس کرده بودند در آستانه ی دریافت نکته مهمی هستند و واقعاً هم بودند!

امروز صبح که از خواب برخاستید، اول چه کاری انجام دادید؛ دوش گرفتید؟ ایمیلتان را چک کردید؟ از روی پیشخوان آشپزخانه، کیکی برای خوردن برداشتید؟ دندان هایتان را قبل از خشک کردن دست و صورتتان مسواک زدید یا بعد از آن؟ ابتدا بند کفش پای راست را بستید یا چپ؟ هنگام خارج شدن از در، به فرزندانتان چه گفتید؟ کدام مسیر را برای رفتن به محل کار انتخاب کردید؟ هنگامی که پشت میز کار خود قرار گرفتید اول، ایمیل هایتان را چک کردید یا با همکارتان به بررسی کارها مشغول شدید، یا روی آوردید به نوشتن یادداشت؟ برای ناهار چه چیزی را انتخاب کردید؛ سالاد یا همبرگر؟ هنگامی که به خانه بازگشتید کتانی هایتان را به پا کردید و شروع کردید به دویدن یا برای خودتان نوشیدنی ریختید و جلوی تلویزیون مشغول خوردن شام شدید؟

کل زندگی ما حیطه ی مشخص و محدودی دارد؛ اما مجموعه ای از عادت هاست: این عنوان کتابی است که ویلیام جیمز در سال ۱۹۸۲ به رشته ی تحریر درآورد. بیشتر تصمیماتی که در طی روز می گیریم، ممکن است تصمیم گیری های عاقلانه ای به نظر برسند؛ اما درواقع، همیشه این چنین نیست. این تصمیمات همان عادات ما هستند، هر تصمیمی به نوبه ی خود شاید کاری بسیار کوچک باشد؛ مثلاً، غذاهایی که سفارش می دهیم، سخنانی که هر شب به فرزندانمان می گوییم، پولی که خرجش می کنیم یا در بانک پس انداز می شود، آن زمان که ورزش می کنیم، نحوه ی ساماندهی به افکارمان و…؛ اما انجام دادن همین کارهای روزمره بر سماجت، خلاقیت، امنیت مالی و شادی ما تاثیر فراوانی می گذارند.

یکی از محققان دانشگاه دوک، در سال ۲۰۰۶، طی مقاله ای عنوان کرد: « بیش از ۴۰ درصد کارهایی که افراد به صورت روزانه انجام می دهند تصمیمات واقعی نیستند، بلکه عادت اند. »

ویلیام جیمز نیز مانند اشخاص دیگر، از ارسطو گرفته تا اُپرا ، بخش اعظم زندگی خود را صرف تلاش برای درک علت وجود عادات کرد؛ اما فقط در طول دو دهه ی اخیر بود که دانشمندان و محققان واقعاً چگونگی عملکرد عادات و از همه مهم تر، چگونگی تغییر آن ها را درک کردند.

این کتاب به سه بخش تقسیم شده است:

در بخش اول، به چگونگی پیدایش عادات در زندگی افراد می پردازیم:

این بخش عصب شناسی عادت سازی، چگونگی تشکیل عادات جدید و تغییر عادات قدیمی و روش های این تغییر را بررسی می کند؛ برای مثال، روش های کلود.سی هاپکینز در ساخت آگهی برای مسواک زدن دندان ها و تبدیل این پروسه از تمرینی گنگ به مشغله ای ذهنی.

این بخش نشان می دهد که چگونه شرکت « پی اَند جی » اسپری ای به نام فِیبرز را با غنیمت شمردن تمایلات عادتمندانه ی مشتریان به تجارتی میلیارد دلاری تبدیل کرد؛ یا اینکه چگونه تونی دانگی، مربی فوتبال، به بدترین تیم لیگ ملی فوتبال شانس بُرد داد؛ آن هم تنها با تمرکز بر عکس العمل های خودکار بازیکنان در مقابل علامت های هوشمندانه ی درون زمین.

در بخش دوم، عادت شرکت ها و سازمان های موفق را بررسی می کنیم:

در این بخش، به بررسی جزئیاتی درباره ی یک مدیر موفق اجرایی به نام پاول اُنیل، می پردازیم؛ کسی که پیش از پذیرفتن مسئولیت وزارت دارایی با تمرکز بر عادتی پایه، شرکت تولیدکننده ای در زمینه ی ساخت آلومینیوم را به شرکتی پردرآمد و منظم تبدیل کرد؛ یا اینکه چگونه شرکت زنجیره ای استارباکس، دانش آموز اخراجی دبیرستان را با تلقین عاداتی که برای تقویت اراده طراحی شده اند به مدیری زبردست تبدیل کرد.

در این بخش شرح می دهیم که چگونه زُبده ترین جراحان نیز بر اثر خطای عادات سازمانیِ بیمارستان مرتکب اشتباهاتی فاجعه آمیز می شوند.

بخش سوم درباره ی عادات جوامع است و در آن، به چگونگی موفقیت رهبری برجسته به نام مارتین لوتر اشاره می کنیم. همچنین، بیان خواهد شد که چگونه با تغییر عادات اجتماعی دیرینه ی مونت گومری آلاباما جنبش حقوق اجتماعی شکل گرفت. در این بخش، توضیح داده می شود که چگونه قدرت تمرکز به کشیش جوانی به نام ریک وارن کمک کرد تا بزرگ ترین کلیسای ملی را در دره ی سادل بک، واقع در کالیفرنیا، بنا کند.

در این کتاب، به بررسی سوالات اخلاقی درباره ی مسائل مشکل آفرین می پردازیم؛ سوالاتی از این قبیل که اگر قاتلی در بریتانیا به طرز متقاعد کننده ای اثبات کند عاداتش او را به قتل واداشته اند آیا آزاد خواهد شد؟

هریک از فصل ها حول محور این مبحث مهم و اساسی شکل می گیرد: چنانچه بتوانیم چگونگی عملکرد عادات را دریابیم، آیا می توانیم آن ها را تغییر دهیم؟

این کتاب برگرفته از صدها مطالعه ی علمی و مصاحبه با بیش از سیصد دانشمند، مدیر و تحقیقات انجام شده در چندین شرکت است. تمرکز این کتاب بر عاداتی است که ازنظر فنی این گونه تعریف می شوند:

***

همه ی ما در برخی مواقع، به عمد انتخاب هایی می کنیم و بعد، دیگر به آن ها فکر نمی کنیم؛ اما همچنان به انجام دادنشان ادامه می دهیم؛ البته، اغلب این چنین اتفاق می افتد.

اما در برخی مواقع دیگر نیز، هوشیارانه تصمیم می گیریم که چه میزان غذا بخوریم؛ هنگامی که به اداره رسیدیم ، بر چه چیزی تمرکز کنیم؛ در چه فواصلی، نوشیدنی میل کنیم یا چه زمانی به ورزش دو برویم؛ اما پس از مدتی، دیگر انتخاب نمی کنیم و به طور خودکار رفتار می کنیم.

این روند نتیجه ی طبیعی عصب شناسی مغز ماست و با درک اینکه چگونه این اتفاق رخ می دهد، می توانیم الگوهای لازم را بازسازی کنیم؛ البته، این بار به همان نحوی که خودمان می خواهیم.

***

من، دربغداد، گزارشگر روزنامه ی خبری بودم و هشت سال پیش برای اولین بار به علم شناخت عادات علاقه مند شدم. در آنجا، براساس موقعیت مکانی، عملاً شاهد روند پیشرفت این علم بودم.

آموزش های ارتش امریکا خود نمونه ای بارز از تجربیات بسیار بزرگ عادت سازی در طی تاریخ بود؛ سربازان در آموزش های اولیه عاداتی را می آموختند که بادقت طراحی شده بود؛ آموزش هایی از قبیل اینکه چگونه شلیک کنند، فکر کنند و چگونه زیر آتش با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. در میدان جنگ، دستوری که صادر می شد، برگرفته از رفتارهایی بود که تا حدِ خودکار ( ناخودآگاه ) انجام شدن تمرین شده بود.

سازمان برای ساخت پایگاه ها، تنظیم کردن اولویت های استراتژیک و تصمیم گیری برای شیوه های پاسخ به حمله های وابسته به اجرای امور تعلیم داده شده بود.

در روزهای اول جنگ، هنگامی که تمرد و تلفات در حال افزایش بود، فرماندهان عاداتی را برای القا به دیگران برنامه ریزی کردند؛ به ویژه به سربازان و مردم عراق که ممکن بود صلحی پایدار به وجود آورند.

دو ماه از بودنم در عراق می گذشت، که شنیدم یکی از افسران در حال اجرای برنامه ی تعدیل یک عادت جدید و بدون پیش زمینه در کوفه است. او یک سرگرد نظامی بود که با تحلیل نوارهای ویدئویی شورش های اخیر، به الگویی جدید دست یافته بود.

به طورمعمول، تجمع مردم عراق در بازار یا فضاهای باز دیگر، در طول چندین ساعت، با خشونت همراه می شد و به تدریج، دست فروشان و تماشاچیان هم ظاهر می شدند. آنگاه یکی از آن ها بطری یا سنگی را پرتاب می کرد و آشوب به پا می شد.

هنگامی که سرگرد با شهردار کوفه مواجه شد، درخواست عجیبی از او کرد: « آیا می توانید دست فروشان را بیرون از بازار نگه دارید؟ » شهردار پاسخ داد: « بله، حتماً. »

چند هفته بعد، یک روز، جمعیت کمی در نزدیکی مسجد کوفه ( مسجد جامع شهر ) تجمع کرد و تا عصر نیز همچنان به تعداد این جمعیت افزوده می شد. برخی از افراد با عصبانیت شعار می دادند. پلیس عراق، با پی بردن به قضیه، مسئله را به پایگاه اعلام کرد و از سربازان امریکایی خواست تا در حالت آماده باش قرار گیرند.

هنگام غروب، جمعیت احساس خستگی و گرسنگی می کردند و به دنبال کباب فروشان بازار بودند؛ اما هیچ یک از آن ها در آنجا حضور نداشتند. با این روش، تماشاگران آنجا را ترک کردند و شعاردهندگان نیز مایوس شدند. تا ساعت هشت شب، همه محل را ترک کرده بودند!

روزی هنگام دیدن پایگاه نزدیک شهر کوفه، با آن سرگرد نیز صحبت کردم. او به من گفت: « لزوماً شما به فعالیت جمعیت از جنبه عادت هایشان فکر نمی کنید »

اما گویا کل شغل او به روان شناسی عادت سازی گره خورده بود. او در اردوگاه به کارهای زیادی عادت کرده بود: فشنگ گذاشتن داخل اسلحه اش؛ خوابیدن در منطقه ی جنگی؛ تمرکزیافتن در اوضاع ناهنجار جنگی و تصمیم گیری هنگام خستگی. همچنین، در کلاس هایی حضور پیدا کرده بود که عاداتی درباره ی پس اندازکردن پول، ورزش روزانه و برقراری ارتباط با دیگران را به او می آموخت. به همین دلیل، هنگامی که درجه ی نظامی اش ارتقا پیدا کرد، به اهمیت عادات انسانی پی برد.

عادت ها به او اطمینان می دادند که زیردستانش حتی بدون کسب اجازه از او هم می توانند تصمیم بگیرند؛ عادات به او نشان دادند که چگونه تنظیم منطقی کارهای روزمره، کارکردن با دیگران را برایش آسان می کند؛ حتی با افرادی که در حالت عادی به سختی تحملشان می کرد.

او به عنوان یک بنیان گذار ملی شاهدی بود که دریافت چگونه جمعی از افراد و فرهنگ ها از بسیاری قواعد مشابه اطاعت می کنند.

او در ادامه گفت: « جامعه مجموعه ی بسیار بزرگی از عادات است که باتوجه به چگونگی تحت تاثیر قراردادن افراد، در میان هزاران نفر از آن ها شکل می گیرد و سرانجام، به خشونت یا صلح منجر می شود. »

او علاوه بر انتقال دست فروشان، چند آزمایش متفاوت دیگر را نیز در کوفه انجام داد تا عادات ساکنان آن منطقه را تحت تاثیر قرار دهد؛ از زمانی که او به کوفه وارد شد دیگر هیچ شورشی صورت نگرفت!

سرگرد گفت: « درک عادت ها مهم ترین چیزی است که من در نظام آموخته ام. این درک نگرش من به دنیا را تغییر داده است. »

آیا می خواهید سریع به خواب بروید و سرحال از خواب بیدار شوید؟ پس به الگوهای شبانه ی خود و کارهایی توجه کنید که به صورت خودکار در هنگام برخاستن از خواب انجام می دهید. آیا می خواهید دویدن را برای خود آسان کنید؟ مقدمات اجرای این کار را فراهم کنید تا کم کم آن را به برنامه ای روزانه مبدل سازید. من به فرزندانم نیز به همین روش تعلیم می دهم و همواره با همسرم برنامه هایی درباره ی تنظیم عادات جدید در زندگی مان می نویسیم. با همین روش است که در جلسات فرماندهی کباب فروشان جمعیت را تحت تاثیر قرار می دهیم. مشاهده ی انبوهی از عادات مثل آن است که فردی چراغ قوه و اهرمی در اختیار شما می گذارد و شما با دراختیارداشتن این وسایل، به راحتی، کار خود را آغاز می کنید.

 

بریده هایی از کتاب قدرت عادت

 یک مقاله منتشر شده توسط محققی از دانشگاه دوک در سال ۲۰۰۶ نشان داد که بیش از ۴۰ درصد کارهایی که افراد در طی یک روز انجام دادند، در واقع تصمیم نبوده‌اند، بلکه عادت بوده‌اند

هنگامی که عادتی بروز می‌کند، مغز مشارکت کامل در تصمیم‌گیری را متوقف می‌کند

 دانشمندان می‌گویند عادت‌ها به این دلیل به وجود می‌آیند که مغز مرتب به دنبال راه‌هایی است تا سعی و تلاش را کم کرده و در انرژی مصرفی صرفه‌جویی کند. اگر تمام کارها به خود مغز واگذار شوند، مغز سعی می‌کند تقریبا هر کار روتین و معمولی را به شکل یک عادت در آورد، چون عادت‌ها به ذهن ما اجازه می‌دهند اغلب اوقات تجزیه و تحلیل‌ها را کاهش دهد 

عادت‌ها هیچ‌گاه واقعا ناپدید نمی‌شوند. آنها در ساختارهای مغز ما رمزگذاری می‌شوند و این مزیت بزرگی برای ما است، چون خیلی بد است که بعد از هر تعطیلاتی مجبور باشیم دوباره رانندگی یاد بگیریم. مسئله این است که مغز شما نمی‌تواند فرق بین عادت خوب و بد را تشخیص دهد و بنابراین اگر شما عادت بدی داشته باشید، این عادت همیشه برای سرنخ‌ها و پاداش‌های مناسب در کمین خواهد بود.

عادت‌ها قدرتمند اما ظریف هستند 

وقتی سعی کنید مردم را با ترساندن، به پیروی از مسیح وادارید، این روش برای مدت طولانی جواب نخواهد داد. تنها راه وادار کردن مردم به پذیرفتن مسئولیت بلوغ معنوی خود، آموختن عادت‌های ایمان به آنان است.

افرادی که ورزش می‌کنند، کم کم بهتر غذا می‌خورند و بازدهی کاریشان بالا می‌رود. آنها کمتر سیگار می‌کشند و نسبت به همکاران و خانواده صبر و حوصله بیشتری نشان می‌دهند. از کارت‌های اعتباریشان کمتر استفاده می‌کنند و می‌گویند احساس می‌کنند کمتر تحت فشار روانی هستند. کاملا مشخص نیست که چرا، ولی برای بسیاری از افراد، ورزش یک عادت زیربنایی است که باعث تحریک تغییر در سطح گسترده‌ای می‌شود

وقتی درک کنید که عادت‌ها می‌توانند از نو ساخته شوند، فهمیدن قدرت عادت آسان‌تر می‌شود و تنها گزینه‌ای که باقی می‌ماند، دست‌به‌کار‌شدن است.

هنگامی که انتخاب می‌کنیم می‌خواهیم چه کسی باشیم، به سوی آن چه همواره آن را تمرین کرده‌ایم، رشد می‌کنیم. دقیقا مانند یک برگه کاغذ یا یک کت که هنگامی که یک بار چین خورده یا تا زده شود، پس از آن همیشه به تا خوردن به همان شکل تمایل نشان می‌دهد.

هنگامی که انتخاب می‌کنیم می‌خواهیم چه کسی باشیم، به سوی آن چه همواره آن را تمرین کرده‌ایم، رشد می‌کنیم. دقیقا مانند یک برگه کاغذ یا یک کت که هنگامی که یک بار چین خورده یا تا زده شود، پس از آن همیشه به تا خوردن به همان شکل تمایل نشان می‌دهد.

«چیزهایی که دیگران می‌گویند به تو هیچ آسیبی نخواهد رساند. تو همیشه همانقدر قوی خواهی بود که می‌خواهی باشی.»

 باور آسان‌تر است، هنگامی که در یک جمع اتفاق بیافتد. 

«قهرمان‌ها کارهای خارق‌العاده نمی‌کنند. آنها کارهای معمولی انجام می‌دهند، ولی بدون اینکه فکر کنند آن کارها را انجام می‌دهند، آنقدر سریع که تیم دیگر نمی‌تواند واکنشی نشان بدهد. آنها عادت‌هایی را که یاد گرفته‌اند دنبال می‌کنند.»

برای اینکه عادتی تغییریافته باقی بماند، افراد باید باور کنند که تغییر امکان‌پذیر است. و اغلب اوقات، آن باور تنها با کمک یک گروه بوجود می‌آید.

هر کسی می‌تواند از این فرمول اساسی برای ایجاد عادت‌های خودش استفاده کند. آیا می‌خواهید بیشتر ورزش کنید؟ یک سرنخ انتخاب کنید، مثل رفتن به باشگاه به محض بیدار شدن، و یک پاداش بعد از هر بار ورزش، مثل یک نوشیدنی مخصوص. بعد به آن نوشیدنی یا جریان اندروفینی که در بدنتان حس خواهید کرد فکر کنید. به خودتان اجازه دهید پاداش را پیش‌بینی کنید. سرانجام آن تمایل باعث می‌شود رفتن هر روزه به باشگاه برایتان ساده‌تر شود.

 کلیساها پر از افراد دائم‌الخمری است که علیرغم اعتقاد به تقوا، به مشروب خوردن ادامه می‌دهند.

برای اصلاح یک عادت، ابتدا باید تصمیم بگیرید که آن را تغییر دهید. باید آگاهانه کار دشوار تشخیص نشانه‌ها و پاداش‌هایی که رویه‌های عادات را ایجاد می‌کنند، بپذیرید و جایگزین‌های آن‌ها را بیابید. باید بدانید که کنترل عادت به دست شماست و از خودآگاهی کافی برای استفاده از این قدرت کنترل بهره‌مند باشید

تریسی سینکلر که مدیر برند برای خمیردندان اورال بی و کرست کودکان بود به من گفت: «مصرف‌کنندگان نیاز به نوعی علامت دارند که نشان دهد محصول موثر است. ما می‌توانیم هر مزه‌ای به خمیر دندان بدهیم – زغال اخته، چای سبز – و به شرطی که آن سوزش خوشایند را داشته باشد، مردم احساس می‌کنند دهانشان تمیز است. این حس سوزش باعث نمی‌شود که خمیردندان بهتر اثر کند. فقط مردم را متقاعد می‌کند که خمیردندان کارش را درست انجام می‌دهد.» 

 من این نکته را مرتب به سربازانم می‌گویم، اگر شما عادت‌های درستی را به دست آورید، هیچ کاری وجود ندارد که نتوانید انجامش دهید. 

معرفی کتاب قدرت عادت


مشخصات کتاب قدرت عادت

  • نویسنده: چارلز داهیگ
  • مترجم: الهام شریف
  • تعداد صفحات: 344 صفحه
  • انتشارات: نسل نواندیش
  • موضوع: روانشناسی

برای خرید کتاب قدرت عادت بر روی عکس زیر کلیک نمایید!

کلیک کنید کتاب قدرت عادت

چقدر این مطلب مفید بود؟

4.7/5 - (3 امتیاز)

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا